در ابتدای ورودی کانال، شهید محمد حسن طوسی» و حمید نوبخت» چند متری از بنده و حاج آقا مقدس فاصله داشتند. سر و کله هلیکوپترهای عراقی پیدا شد با شلیک پی در پی موشک از سوی هلی کوپترهای عراقی برای دقایقی زمین گیر شده بودیم. پس از حمله از جای خود بلند شدیم اما هر چه شهیدان طوسی و نوبخت را صدا کردیم، جوابی نشنیدیم.

احمد دواتگر» جانباز و آزاده مازندرانی به بهانه سالگرد سردارن شهید محمد حسن طوسی» و حمید نوبخت» در عملیات کربلای 8»، خاطره ای را روایت کردند که در ادامه می آید:
30 سال از آن حماسهای که فرزندان خمینی کبیر (ره) در فروردین سال 1366 خلق کرده بودند، گذشته است؛ حماسهای که به نام عملیات کربلای 8 در کربلای ایران یعنی شلمچه و با رمز یا صاحب امان (عج)» در شرق بصره رقم خورده بود.
غروب آن عملیات را خوب به یاد دارم خصوصا سکوتی که ساعاتی قبل از آن عملیات، سراسر منطقهی شلمچه را فرا گرفته بود. آن روز به اتفاق حاج آقا مقدس فرمانده گردان مکانیزه در خط اول مستقر شده بودیم. با تاریک شدن هوا گردانی که قرار بود آن شب خطوط مثلثی شکل دشمن را بشکنند وارد خط شده و حال و هوای خاصی در طول خطوط مقدم ایجاد کرده بودند؛ حال بماند که آن شب فرزندان آقا روحالله (ره) با چه خون دل خوردنی توانستند آن خط و دژ مستحکم عراق را تسخیر نمایند اما همچنان در ذهنم آن آتیش شدید دشمن که وجب به وجب و یا بهتر بگویم نقطه به نقطه آن منطقه را زیر آتش خود گرفته بود، به یادگار باقی مانده است تا آنجا که توی یک سنگر دو نفره با حاج آقا مقدس برای ساعاتی زمین گیر شده بودیم.
یادمه شدت آتش توپخانه عراق به قدری سنگین بود که تا صبح، چند باری شهادتین خود را بر زبان جاری کرده بودیم زیرا در آن لحظات احتمال شهادت را دور از انتظار نمیدانستیم. انگار سنگرمان با هر گلوله، توپ و یا خمپارهای که در اطرافمان فرود می آمد در حال جابجایی بود، برخی مواقع نیز وقتی در آن واحد چند گلوله با هم کنار سنگرمان فرود می آمد حس میکردیم که انفجار این گلولهها چند سانتی ما را هم جابجا کرده است.
با روشن شدن هوا حاج آقا مقدس گفت: دواتگر بیسیم را بردار تا برویم سنگر آقا مرتضی، من هم بدون معطلی بیسیم را روی کولم گذاشتم و به سمت سنگر آقا مرتضی قربانی (فرمانده وقت لشگر ویژه 25 کربلا) که در چند متری سنگر ما قرار داشت دویدیم، در ابتدای ورودی سنگر، عزیز دل ما سردار شهید محمد حسن طوسی» قائم مقام و فرمانده اطلاعات و عملیات لشگر و شهید حمید نوبخت» فرمانده تیپ 2 لشگر حضور داشتند که برای دقایقی کنار آن ها ایستادیم.
تا آقا مرتضی چهرهی سیاه ما را به واسطهی انفجار گلولههای متعدد دید، گفت: برای خودتان از دبه شیری که کنار سنگر قرار داره توی لیوان بریزید. هنوز مزه آن یک لیوان شیر که توی لیوان قرمز رنگ پلاستیکی برای خودمان ریخته بودیم آن هم در فضایی پر از دود و باروت منطقه، از یادم نمی رود. دقایقی بعد آقا مرتضی به شهید طوسی، نوبخت و حاج آقا مقدس دستور داد تا به سمت کانالی که بچهها شب قبلش به خط دشمن زده بودند، رفته و پس از بررسی اوضاع و احوال منطقه ببینند چگونه میتوان شهدا و مجروحین را به عقب انتقال داد.
با ابلاغ این دستور راه افتادیم، در ابتدای ورودی کانال، شهید طوسی و نوبخت چند متری از بنده و حاج آقا مقدس فاصله داشتند. هنوز دقایقی از ورودمان به کانال نگذشته بود که سر و کله هلی کوپترهای عراقی پیدا شد با شلیک پی در پی موشک از سوی هلی کوپترهای عراقی برای دقایقی زمین گیر شده بودیم پس از پایان آتش دشمن از جای خود بلند شدیم اما هر چه شهیدان طوسی و نوبخت را صدا کردیم، جوابی نشنیدیم.
انگار که تا لحظاتی قبل اصلا آنها در چند متری ما قرار نداشتند با حاج آقا مقدس کلی داخل کانال را گشته بودیم تا بلکه آثاری از آنها پیدا کنیم، ولی هیچ اثری از آنها نبود که نبود. با شرمندگی برگشتیم پیش آقا مرتضی و با بیان حادثه شکل گرفته برای ایشان وی برای لحظاتی مکث کرد و پس از آن سرش را پایین انداخت و .
یاد همه شهدای این عملیات خصوصا شهیدان طوسی و نوبخت همواره گرامی باد.
درباره این سایت